آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • مترادف و متضاد
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: جمعه ۲۸ شهریور ۱۴۰۴

    رسیدن به انگلیسی

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / residan /

    to arrive (at), to reach, to get (to), to end up (in)

    to arrive

    to reach

    to get

    to end up

    به مقصد رسیدن

    برای رسیدن به اتومبیلم مجبور شدم با فشار از میان جمعیت رد بشوم.

    I had to press through the crowd to reach my car.

    ما تا ظهر به ایستگاه خواهیم رسید.

    We will arrive at the station by noon.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / residan /

    to attain, to fulfill

    to attain

    to fulfill

    به دست آوردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    او سخت تلاش کرد تا به موفقیت برسد.

    She worked hard to attain success.

    او امیدوار است که روزی به رویاهایش برسد.

    She hopes to fulfill her dreams one day.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / rsidan /

    to ripen, to become ripe, to mature, to mellow, to maturate

    to ripen

    to become ripe

    to mature

    to mellow

    to maturate

    پخته شدن

    سیب‌ها در هوای خنک پاییزی به‌آرامی می‌رسند.

    The apples ripen slowly in the cool autumn air.

    میوه چند هفته طول می‌کشد تا روی درخت برسد.

    The fruit takes several weeks to mature on the tree.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / residan /

    to reach (a certain age or phase), to approximate, to approach

    to reach

    to approximate

    to approach

    به حد معینی نزدیک شدن

    دمای امروز به ۳۰ درجه خواهد رسید.

    The temperature will reach 30 degrees today.

    با نزدیک شدن به مهلت، تلاش‌های آن‌ها به کمال می‌رسد.

    As the deadline approaches, their efforts approximate perfection.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / residan /

    to catch up (with someone), to get close to, to overtake

    to catch up

    to get close to

    to overtake

    در حرکت یا پیشرفت به کسی نزدیک شدن

    من مجبور شدم سریع بدوم تا به گروه برسم.

    I had to run fast to catch up with the group.

    شرکت به‌تدریج در سهم بازار به رقبا رسید.

    Slowly, the company began to overtake its competitors in market share.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / residan /

    to arrive, to come

    to arrive

    to come

    زمان خاصی فرارسیدن

    زمستان امسال زود می‌رسد.

    Winter arrives early this year.

    زمان رفتن رسیده است.

    The time to leave has come.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / residan /

    to be received, to reach

    to be received

    to reach

    دریافت کردن

    بسته فردا می‌رسد.

    The package will be received tomorrow.

    پیام دیروز به من رسید.

    The message reached me yesterday.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / residan /

    to care for, to mind, to tend, to watch over to take care of

    to care for

    to mind

    to tend

    to watch over to take care of

    مراقبت کردن

    او می‌داند چگونه با صبر به سالمندان برسد.

    She knows how to care for the elderly with patience.

    او همیشه وقتی دوستانش بیمار هستند، به آن‌ها می‌رسد.

    She always cares for her friends when they are sick.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / residan /

    to get a chance (to), to find the opportunity (to), to have the time (for)

    to get a chance

    to find the opportunity

    to have the time

    فرصت کردن

    هنوز نرسیدم آن کتاب را بخوانم.

    I haven’t gotten a chance to read that book yet.

    من نمی‌رسم امروز پروژه را تمام کنم.

    I don't have the time to finish the project today.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / residan /

    to amount (to), to total

    to amount

    to total

    بالغ شدن (بر)

    تلاش‌ها واقعاً به چیزی معنادار می‌رسند.

    The efforts really amount to something meaningful.

    این پروژه به بیش از پنج سال تحقیق می‌رسد.

    The project totals over five years of research.

    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد رسیدن

    با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

    مترادف:
    آمدن واردشدن
    مترادف:
    اتصال نیل وصول
    مترادف:
    پختن کامل شدن نضج
    مترادف:
    سرآوری کردن مراقبت کردن مواظبت کردن
    مترادف:
    فرصت کردن مجال‌یافتن
    مترادف:
    وقوع

    ارجاع به لغت رسیدن

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «رسیدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/رسیدن

    لغات نزدیک رسیدن

    • - رسیدگی کردن طبق شیوه خاصی
    • - رسیدگی کننده
    • - رسیدن
    • - رسیدن با تلاش به
    • - رسیدن به بالاتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.