آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

رسیدن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / residan /

to arrive (at), to reach, to get (to), to end up (in)

to arrive

to reach

to get

to end up

به مقصد رسیدن

برای رسیدن به اتومبیلم مجبور شدم با فشار از میان جمعیت رد بشوم.

I had to press through the crowd to reach my car.

ما تا ظهر به ایستگاه خواهیم رسید.

We will arrive at the station by noon.

فعل لازم
فونتیک فارسی / residan /

to attain, to fulfill

to attain

to fulfill

به دست آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

او سخت تلاش کرد تا به موفقیت برسد.

She worked hard to attain success.

او امیدوار است که روزی به رویاهایش برسد.

She hopes to fulfill her dreams one day.

فعل لازم
فونتیک فارسی / rsidan /

to ripen, to become ripe, to mature, to mellow, to maturate

to ripen

to become ripe

to mature

to mellow

to maturate

پخته شدن

سیب‌ها در هوای خنک پاییزی به‌آرامی می‌رسند.

The apples ripen slowly in the cool autumn air.

میوه چند هفته طول می‌کشد تا روی درخت برسد.

The fruit takes several weeks to mature on the tree.

فعل لازم
فونتیک فارسی / residan /

to reach (a certain age or phase), to approximate, to approach

to reach

to approximate

to approach

به حد معینی نزدیک شدن

دمای امروز به ۳۰ درجه خواهد رسید.

The temperature will reach 30 degrees today.

با نزدیک شدن به مهلت، تلاش‌های آن‌ها به کمال می‌رسد.

As the deadline approaches, their efforts approximate perfection.

فعل لازم
فونتیک فارسی / residan /

to catch up (with someone), to get close to, to overtake

to catch up

to get close to

to overtake

در حرکت یا پیشرفت به کسی نزدیک شدن

من مجبور شدم سریع بدوم تا به گروه برسم.

I had to run fast to catch up with the group.

شرکت به‌تدریج در سهم بازار به رقبا رسید.

Slowly, the company began to overtake its competitors in market share.

فعل لازم
فونتیک فارسی / residan /

to arrive, to come

to arrive

to come

زمان خاصی فرارسیدن

زمستان امسال زود می‌رسد.

Winter arrives early this year.

زمان رفتن رسیده است.

The time to leave has come.

فعل لازم
فونتیک فارسی / residan /

to be received, to reach

to be received

to reach

دریافت کردن

بسته فردا می‌رسد.

The package will be received tomorrow.

پیام دیروز به من رسید.

The message reached me yesterday.

فعل لازم
فونتیک فارسی / residan /

to care for, to mind, to tend, to watch over to take care of

to care for

to mind

to tend

to watch over to take care of

مراقبت کردن

او می‌داند چگونه با صبر به سالمندان برسد.

She knows how to care for the elderly with patience.

او همیشه وقتی دوستانش بیمار هستند، به آن‌ها می‌رسد.

She always cares for her friends when they are sick.

فعل لازم
فونتیک فارسی / residan /

to get a chance (to), to find the opportunity (to), to have the time (for)

to get a chance

to find the opportunity

to have the time

فرصت کردن

هنوز نرسیدم آن کتاب را بخوانم.

I haven’t gotten a chance to read that book yet.

من نمی‌رسم امروز پروژه را تمام کنم.

I don't have the time to finish the project today.

فعل لازم
فونتیک فارسی / residan /

to amount (to), to total

to amount

to total

بالغ شدن (بر)

تلاش‌ها واقعاً به چیزی معنادار می‌رسند.

The efforts really amount to something meaningful.

این پروژه به بیش از پنج سال تحقیق می‌رسد.

The project totals over five years of research.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد رسیدن

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
آمدن واردشدن
مترادف:
مترادف:
مترادف:
فرصت کردن مجال‌یافتن
مترادف:

ارجاع به لغت رسیدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «رسیدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/رسیدن

لغات نزدیک رسیدن

پیشنهاد بهبود معانی