doggishness, currishness
doggishness
currishness
سگی در رفتار اغلب به از بین رفتن دوستیها منجر میشود.
Currishness in behavior often leads to broken friendships.
سگی او در پروژه باعث کسب احترام همکارانش شد.
His doggishness in the project earned him the respect of his colleagues.
doggy, canine, currish, cynical, doggone, doggoned
doggy
canine
currish
cynical
doggone
doggoned
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او در فصل بارانی بوتهای سگی پوشید.
He wore doggy boots during the rainy season.
رفتار سگی حیوان نشاندهندهی وفاداری آن بود.
The canine behavior of the animal showed its loyalty.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سگی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سگی