mayor, mayoress, burgomaster
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او رسماً بهعنوان شهردار منصوب شد.
He was officially installed as mayor.
شهردار آینده
the incoming mayor
مسئلهی پارکینگ را با شهردار در میان گذاشتن
to put the problem of parking before the mayor
شهردار از مردم خواسته است که در مصرف آب صرفهجویی کنند.
The mayor has asked the people to save water.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «شهردار» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شهردار