meddling, inquisitiveness, interference, nose, nosiness, prying, meddlesomeness, interloping, curiosity, presumption
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
شهرام همسایهی فضولی دارد که همیشه از روی نردهها سرک میکشد.
Shahram has a nosy neighbor who always peeks over the fence.
فضولی موقوف.
Curiosity killed the cat.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «فضولی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فضولی