machine, machinery, contraption, automation, contrivance, plant, engine
ماشین لباسشویی
washing machine
کارخانه ماشینهای زیادی دارد.
A factory contains much machinery.
car, (informal) motor, automobile, wheels, motor car
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او از پشت به ماشین من زد.
She rear-ended my car.
نزدیک بود که ماشین به او بزند.
She came within an ace of being hit by a car.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ماشین» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ماشین