فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

مدیریت به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • توانایی و تدبیر اداره کردن
  • فونتیک فارسی

    modiriyyat
  • اسم
    directorship, management, conduct, direction, principalship, supervision, editorship, managing, directorate, administration
    • - مدیریت دانشگاه

    • - the university administration
    • - مدیریت و مسئولیت‌های مربوطه

    • - management and the duties associated with it
    • - سوء مدیریت آنان کشور را به فقر و فلاکت کشید.

    • - Their mismanagement left the country impoverished.
    • - مدیریت خوب موجب رونق رستوران شد.

    • - Good management caused the restaurants prosperity.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد مدیریت

ارجاع به لغت مدیریت

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مدیریت» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مدیریت

پیشنهاد بهبود معانی