فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

مدیریت به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

توانایی و تدبیر اداره کردن

فونتیک فارسی

modiriyyat
اسم

directorship, management, conduct, direction, principalship, supervision, editorship, managing, directorate, administration

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

مدیریت دانشگاه

the university administration

مدیریت و مسئولیت‌های مربوطه

management and the duties associated with it

نمونه‌جمله‌های بیشتر

سوء مدیریت آنان کشور را به فقر و فلاکت کشید.

Their mismanagement left the country impoverished.

مدیریت خوب موجب رونق رستوران شد.

Good management caused the restaurants prosperity.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مدیریت

  1. مترادف:
    تدبیر کیاست
  1. مترادف:
    ریاست
  1. مترادف:
    تمشیت

ارجاع به لغت مدیریت

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مدیریت» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مدیریت

لغات نزدیک مدیریت

پیشنهاد بهبود معانی