فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

مرتب به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • منظم
  • فونتیک فارسی

    morattab
  • صفت
    tidy, constant, in order, spick and span, punctual, orderly, regular, well-organized, well-arranged, serial, orderly, trim, systematic, methodical, neat, taxonomic, classified, straight, sequential
    • - کارمند مرتب

    • - a neat employee
    • - روی دادن مرتب توفان

    • - the regular occurrence of storms
    • - تمیز و مرتب نگه داشتن خانه نبردی بی‌انتها است.

    • - Keeping the house neat and clean is a never-ending battle.
    • - اتاقی را مرتب کردن

    • - to put a room straight
  • مرتباً
  • فونتیک فارسی

    morattab
  • قید
    عامیانه constantly, regularly, continuously
    • - او مرتب سیگار می‌کشید و دود آن را با فشار به طرف من بیرون می‌داد.

    • - She smoked constantly and exhaled the smoke forcefully in my direction.
    • - رضا مرتب حرف می‌زد.

    • - Reza talked continuously.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد مرتب

ارجاع به لغت مرتب

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مرتب» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مرتب

پیشنهاد بهبود معانی