trusted person, trustworthy, fiduciary, confidante, trustee, confidant
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مدیران شرکت معتمد سهامداران هستند.
Directors of a corporation are trustees for the stockholders.
صداقت گویایش او را به دوستی معتمد تبدیل کرد.
Her translucent honesty made her a trustworthy friend.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «معتمد» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/معتمد