فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

میدان به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • محوطه‌ای دایره‌ای شکل که چند خیابان را به هم وصل می‌کند
  • فونتیک فارسی

    meydaan
  • اسم
    square, plaza, place, circle
    • - خانه به حالت اریب در یک‌سوی میدان شهر قرار داشت‌.

    • - The house stood cater-corner across the square.
    • - چراغ‌های راهنمایی میدان مرتباً از قرمز به زرد و سپس به سبز تبدیل می‌شدند.

    • - The traffic lights in the square constantly switched from red to amber, then green.
  • زمین سرباز
  • فونتیک فارسی

    meydaan
  • اسم
    range, arena, field, yard, ground, market, court
    • - بازدید از میدان نبرد

    • - battlefield inspection
    • - میدان نفت

    • - an oil field
  • (مجازی) گستره
  • فونتیک فارسی

    meydaan
  • اسم
    scope, ground, compass, field, opportunity
    • - میدان جاذبه

    • - attractive field
    • - میدان نیروی پایستار

    • - conservative force field
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد میدان

ارجاع به لغت میدان

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «میدان» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/میدان

لغات نزدیک میدان

پیشنهاد بهبود معانی