square, plaza, place, circle
خانه به حالت اریب در یکسوی میدان شهر قرار داشت.
The house stood cater-corner across the square.
چراغهای راهنمایی میدان مرتباً از قرمز به زرد و سپس به سبز تبدیل میشدند.
The traffic lights in the square constantly switched from red to amber, then green.
range, arena, field, yard, ground, market, court
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بازدید از میدان نبرد
battlefield inspection
میدان نفت
an oil field
scope, ground, compass, field, opportunity
میدان جاذبه
attractive field
میدان نیروی پایستار
conservative force field
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «میدان» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/میدان