individual, person, one, people
سرنوشت جنگ فقط به تصمیمات یک نفر بستگی داشت.
The war's destiny hinged on the decisions of only one man.
این میز برای شش نفر جا دارد.
This table can accommodate six people.
for counting camels
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
نه نفر شتر
nine camels
سه نفر شتر و یک سگ
three camels and one dog
soldier, military person, private
هر نفر باید به قوانین رفتاری سختگیرانه پایبند باشد.
Every military person must adhere to strict codes of conduct.
هر نفر برای مدیریت وضعیتهای اضطراری آموزش دیده است.
Every soldier is trained to handle emergencies.
قدیمی the departure toward Mecca, departure
نفر به مکه هر روز در سپیدهدم آغاز میشود.
The departure for Mecca begins at dawn each day.
بسیاری از زائران برای نفر به مکه جمع شدند.
Many pilgrims gathered for the departure to Mecca.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نفر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نفر