target, aim, mark, bull's-eye, quintain
تیر او درست به وسط هدف خورد.
His arrow hit the bull's-eye.
رستم تیر را به طرف هدف رها کرد
Rustam let the arrow fly toward the mark
تیر او به هدف خورد
his shot hit the bull's-eye
intention, goal, aim, object, objective, purpose, intent, end
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او استدلال میکرد که ادبیات باید هدف اخلاقی داشته باشد.
He contended that literature must serve a moral purpose.
خشونت بدون هدف
aimless violence
با هدف تقویت اقتصاد کشور، دولت از بانکها وام گرفت.
The government borrowed money from banks in order to bolster up the economy.
هدف او از این کار چه بود؟
what was his intention in doing this?
هدف او این بود که ما را بترساند
his purpose was to scare us
destination
هواپیمای بمبافکن به سوی هدف شیرجه رفت.
The bomber dived toward the target.
هدف ما کرهی ماه است
our destination is the moon
او بدون هدف در امتداد ساحل پرسه میزد.
He wandered aimlessly along the beach.
مجازی prize
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «هدف» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/هدف