آیکن بنر

راهنمای استفاده از بخش «لغات من» در فست دیکشنری

راهنمای استفاده از بخش «لغات من»

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

هماهنگی به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / hamaahangi /

accord, coordination, concord, concordance, consistency, consonance, congruence, assent, concurrence, attunement

accord

coordination

concord

concordance

consistency

consonance

congruence

assent

concurrence

attunement

همگامی و پیوستگی

نیاز به هماهنگی و تداوم در سیاست دولت

the need for consistency and continuity in government policy

این بازی به هماهنگی دست و چشم نیاز دارد.

The game requires hand-eye coordination.

اسم
فونتیک فارسی / hamaahangi /

موسیقی harmony, concert, symphony, symphoniousness

harmony

concert

symphony

symphoniousness

هم‌آهنگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

آن‌ها تصمیم گرفتند با هماهنگی کار کنند.

They decided to act in concert.

آنان با هماهنگی با هم کار می‌کردند.

They worked together in harmony.

اسم
فونتیک فارسی / hamaahangi /

agreement, accordance, compatibility, rapport, like-mindedness, mutual fitness

agreement

accordance

compatibility

rapport

like-mindedness

mutual fitness

همکاری

بین ایده‌های آن‌ها هماهنگی قوی وجود دارد.

There is a strong agreement between their ideas.

هماهنگی بین اعضای تیم موفقیت پروژه را افزایش می‌دهد.

Compatibility between team members improves project success.

پیشنهاد بهبود معانی

سوال‌های رایج هماهنگی

هماهنگی به انگلیسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «هماهنگی» در زبان انگلیسی به "coordination" یا "harmony" ترجمه می‌شود.

هماهنگی به معنای تنظیم و سازمان‌دهی درست و منظم بین اجزاء، افراد یا فرایندهاست به‌گونه‌ای که عملکردی یکپارچه و مؤثر ایجاد شود. این مفهوم به‌طور گسترده در حوزه‌های مختلفی مانند کار تیمی، مدیریت، هنر، علوم و حتی روابط انسانی به‌کار می‌رود. وجود هماهنگی باعث می‌شود فعالیت‌ها بدون تداخل و با کمترین انرژی هدررفته انجام شوند و هدف‌های مشترک به بهترین شکل محقق گردند.

در زندگی روزمره، هماهنگی نقش مهمی در موفقیت و کارایی دارد. برای مثال، در یک تیم کاری، هماهنگی میان اعضا سبب می‌شود هر فرد وظایف خود را به‌درستی انجام دهد و در کنار دیگران به هدف کل تیم برسد. همچنین در خانواده یا روابط اجتماعی، هماهنگی میان افراد می‌تواند موجب کاهش اختلاف‌ها و افزایش تفاهم و آرامش شود. در این زمینه، هماهنگی بیشتر به جنبه‌های رفتاری، عاطفی و ارتباطی اشاره دارد.

از دیدگاه هنری، هماهنگی به معنای تطابق عناصر بصری، صوتی یا حرکتی است تا ترکیبی زیبا و دلنشین ایجاد شود. در نقاشی، موسیقی، معماری و طراحی، هماهنگی باعث می‌شود اجزاء مختلف اثر به شکلی منسجم در کنار هم قرار گیرند و مخاطب حس تعادل و زیبایی را تجربه کند. این هماهنگی می‌تواند در رنگ‌ها، اشکال، ریتم یا حتی حرکات اجراکنندگان نمود پیدا کند.

در علوم و فناوری، هماهنگی به معنای سازگاری و هم‌افزایی بین سیستم‌ها، دستگاه‌ها یا داده‌ها است. به عنوان مثال، در سیستم‌های اطلاعاتی و شبکه‌های کامپیوتری، هماهنگی باعث می‌شود که اجزاء مختلف بدون خطا و با همگامی کامل عمل کنند و اطلاعات به‌صورت دقیق و به‌موقع منتقل شود. این نوع هماهنگی کلید بهره‌وری و عملکرد صحیح سیستم‌های پیچیده است.

هماهنگی نه تنها موجب افزایش کارایی و کیفیت می‌شود، بلکه نقش مهمی در بهبود روابط انسانی، ارتقای هنر و پیشرفت فناوری دارد. این مفهوم به ما یادآوری می‌کند که وحدت و همکاری، پایه‌ی اصلی موفقیت و پیشرفت در هر زمینه‌ای است.

ارجاع به لغت هماهنگی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «هماهنگی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/هماهنگی

لغات نزدیک هماهنگی

پیشنهاد بهبود معانی