فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

پسربچه به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

پسر خردسال

فونتیک فارسی

pesarbachche
اسم
youngster, youth, little boy, lad, laddie, young boy

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- پس‌از اینکه دوستش را زد، مادر این پسربچه او را از محیط دور کرد.

- The little boy's mother gave him a timeout after he hit his friend.

- پسربچه به‌دلیل قلدری که مدام به او پیله می‌کرد از رفتن به مدرسه می‌ترسید.

- The young boy was afraid to go to school because of the bully who constantly picked on him.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت پسربچه

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «پسربچه» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پسربچه

لغات نزدیک پسربچه

پیشنهاد بهبود معانی