formed into a skein or hank, coiled
موهای بالای سرش کلافه شده بود.
Her hair was coiled on top of her head.
طناب کلافه
coiled rope
عامیانه confused, distressed, beside oneself, bedeviled, enraged desperate, punchy, punch
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
هانا با شنیدن اخبار کلافه شده بود.
Hannah was deeply distressed by the news.
مادر از بیماری کودکش کلافه بود.
The mother was distressed by her baby's illness.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «کلافه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کلافه