to hang, to swing, to swag, to dangle, to be suspended, to overhang
to hang
to swing
to swag
to dangle
to be suspended
to overhang
گوشوارههایش هنگام چرخاندن سر آویخته میشوند.
Her earrings swing as she turns her head.
لامپ از سقف آویخته خواهد شد.
The lamp will be suspended from the ceiling.
to hang, to swing, to suspend, to overhang, to dangle
to hang
to swing
to suspend
to overhang
to dangle
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او نقاشی را روی دیوار آویخت.
He suspended the painting on the wall.
او کلیدهایش را روی قلاب نزدیک در آویخت.
She hung her keys on the hook near the door.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «آویختن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/آویختن