gourmand, having good appetite, gluttonous
gourmand
having good appetite
gluttonous
پسرهای این سنی خیلی بخور هستند.
Boys this age have lots of appetite.
دختر بخور همیشه بهترین رستورانهای شهر را میشناخت.
The gourmand girl always knew the best restaurants in the city.
vapor, fumigation, inhalant, incense
vapor
fumigation
inhalant
incense
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بخور اوکالیپتوس
Eucalyptus vapor
رایحهی بخور فضای اتاق را پر کرد.
The aroma of the incense filled the room.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بخور» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بخور