collision, crashing (against), clash, smash, impact, bumping (against)
برخورد دو موشک در هوا
the midair collision of two missiles
برخورد بهقدری شدید بود که سرنشینان صندلی عقب اتومبیل بهطرف داشبرد پرت شدند.
The collision was so severe that the backseat passengers of the car were catapulted against the dashboard.
encounter, attitude, meeting, conflict, coming face to face with, run-in
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آن برخورد مقدمهی کشمکشهای تلخ آینده بود.
That encounter was a foretaste of the bitter conflicts that lay ahead.
برخورد تصادفی دو دوست قدیمی در خیابان
the chance encounter of two old friends in the street
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «برخورد» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/برخورد