آخرین به‌روزرسانی:

برخورد به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

تصادم

فونتیک فارسی

barkhord
اسم

collision, crashing (against), clash, smash, impact, bumping (against)

برخورد دو موشک در هوا

the midair collision of two missiles

برخورد به‌قدری شدید بود که سرنشینان صندلی عقب اتومبیل به‌طرف داشبرد پرت شدند.

The collision was so severe that the backseat passengers of the car were catapulted against the dashboard.

روبه‌رو شدن

فونتیک فارسی

barkhord
اسم

encounter, attitude, meeting, conflict, coming face to face with, run-in

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

آن برخورد مقدمه‌ی کشمکش‌های تلخ آینده بود.

That encounter was a foretaste of the bitter conflicts that lay ahead.

برخورد تصادفی دو دوست قدیمی در خیابان

the chance encounter of two old friends in the street

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد برخورد

  1. مترادف:
    تماس دیدار ملاقات
  1. مترادف:
    رفتار سلوک معامله
  1. مترادف:
    اصابت التقا تلاقی
  1. مترادف:
    زدوخورد
  1. مترادف:
    مشاجره (لفظی) درگیری
  1. مترادف:
    اصطکاک
  1. مترادف:
    تصادم تصادف
  1. مترادف:
    شیوه رفتار

ارجاع به لغت برخورد

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «برخورد» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/برخورد

لغات نزدیک برخورد

پیشنهاد بهبود معانی