(act of) meeting, meet, visit, visitation, rendezvous
دیدار اتفاقی
a casual visit
مشتاق دیدار او
desirous of meeting her
review, inspection, survey
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دیدار سالانهی تجهیزات برای هفتهی آینده برنامهریزی شده است.
The annual inspection of the equipment is scheduled for next week.
نتایج دیدار در آخرین شمارهی مجله منتشر شد.
The survey results were published in the latest edition of the journal.
ورزش match, competition
دیدار نهایی، قهرمان لیگ را تعیین خواهد کرد.
The final match will determine the champion of the league.
او شدیداً تمرین کرد تا برای دیدار آینده آماده شود.
She trained hard to prepare for the upcoming competition.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دیدار» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دیدار