look, glimpse, sight, glance
نظری اجمالی بر نقشه انداخت.
He took a quick glimpse at the map.
به چپ و راست نظر نیفکن.
Don't glance left and right.
با یک نظر منظور او را حدس زدم.
I guessed his intention at a glance.
opinion, mind, thought, judgement, view, discretion
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
به نظر او شام بدون ترشی کامل نیست.
In his opinion, a dinner is incomplete without pickles.
اختلاف نظر ناچیز
a slight difference of opinion
عامیانه dekko
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نظر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نظر