فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

تصادف به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اتفاق

فونتیک فارسی

tasaadof
اسم

coincidence, happening, concurrence, happenstance, chance

برحسب تصادف، اتفاقاً

by coincidence

یکی از تصادفات عجیب زندگی

one of life's strange coincidences

تصادم، برخورد

فونتیک فارسی

tasaadof
اسم

accident, crash, collision, hit, smash (up), impact, percussion

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

او راننده‌ی سربه‌هوایی است و تابه‌حال چندین تصادف کرده است.

He is a careless driver and has already had several accidents.

تصادف اتومبیل را به پلیس اطلاع دادن

to report a car accident to the police

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تصادف

  1. مترادف:
    برخورد تلاقی ملاقات
  1. مترادف:
    تصادم
  1. مترادف:
    اتفاق پیشامد حادثه سانحه

ارجاع به لغت تصادف

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تصادف» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تصادف

لغات نزدیک تصادف

پیشنهاد بهبود معانی