coincidence, happening, concurrence, happenstance, chance
برحسب تصادف، اتفاقاً
by coincidence
یکی از تصادفات عجیب زندگی
one of life's strange coincidences
accident, crash, collision, hit, smash (up), impact, percussion
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او رانندهی سربههوایی است و تابهحال چندین تصادف کرده است.
He is a careless driver and has already had several accidents.
تصادف اتومبیل را به پلیس اطلاع دادن
to report a car accident to the police
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تصادف» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تصادف