به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

تصادف به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • اتفاق
  • فونتیک فارسی

    tasaadof
  • اسم
    coincidence, happening, concurrence, happenstance, chance
    • - برحسب تصادف، اتفاقاً

    • - by coincidence
    • - یکی از تصادفات عجیب زندگی

    • - one of life's strange coincidences
  • تصادم، برخورد
  • فونتیک فارسی

    tasaadof
  • اسم
    accident, crash, collision, hit, smash (up), impact, percussion
    • - او راننده‌ی سربه‌هوایی است و تابه‌حال چندین تصادف کرده است.

    • - He is a careless driver and has already had several accidents.
    • - تصادف اتومبیل را به پلیس اطلاع دادن

    • - to report a car accident to the police
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد تصادف

ارجاع به لغت تصادف

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تصادف» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تصادف

پیشنهاد بهبود معانی