۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

بزرگ کردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

پرورش دادن

فونتیک فارسی

bozorg kardan
فعل متعدی
to grow, to bring up, to raise, to rear

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- بزرگ کردن کودکان با رفتار خوب و احترام امری مهم است.

- It is important to bring up children with good manners and respect.

- والدین نقش مهمی در بزرگ کردن فرزندان خود دارند.

- Parents play a crucial role in raising their kids.
اندازه را درشت کردن

فونتیک فارسی

bozorg kardan
فعل متعدی
to make big, to make bigger, to enlarge, to magnify, to aggrandize

- عکس را بزرگ کردن

- to enlarge a photograph

- دانشمند از میکروسکوپ برای بزرگ‌ کردن موجودات ریز در نمونه‌ی آب استفاده کرد.

- The scientist used a microscope to magnify the tiny organisms in the water sample.
اغراق کردن

فونتیک فارسی

bozorg kardan
فعل متعدی
to exaggerate, to overstate

- دشواری‌ها را بزرگ‌ نکن؛ اوضاع به آن بدی که به نظر می‌رسد نیست.

- Don't exaggerate the difficulties; it's not as bad as it seems.

- او تمایل دارد که در مصاحبه‌های شغلی، دستاوردهای خود را بزرگ کند.

- She tends to overstate her achievements during job interviews.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بزرگ کردن

  1. مترادف:
    بارآوردن پرورش دادن پروراندن
  1. مترادف:
    تربیت کردن
  1. مترادف:
    تروخشک کردن مراقبت کردن
  1. مترادف:
    آگراندیسمان کردن مبالغه کردن مهم جلوه دادن اغراق کردن

ارجاع به لغت بزرگ کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بزرگ کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/بزرگ کردن

لغات نزدیک بزرگ کردن

پیشنهاد بهبود معانی