to grow, to bring up, to raise, to rear
بزرگ کردن کودکان با رفتار خوب و احترام امری مهم است.
It is important to bring up children with good manners and respect.
والدین نقش مهمی در بزرگ کردن فرزندان خود دارند.
Parents play a crucial role in raising their kids.
to make big, to make bigger, to enlarge, to magnify, to aggrandize
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
عکس را بزرگ کردن
to enlarge a photograph
دانشمند از میکروسکوپ برای بزرگ کردن موجودات ریز در نمونهی آب استفاده کرد.
The scientist used a microscope to magnify the tiny organisms in the water sample.
to exaggerate, to overstate
دشواریها را بزرگ نکن؛ اوضاع به آن بدی که به نظر میرسد نیست.
Don't exaggerate the difficulties; it's not as bad as it seems.
او تمایل دارد که در مصاحبههای شغلی، دستاوردهای خود را بزرگ کند.
She tends to overstate her achievements during job interviews.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بزرگ کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بزرگ کردن