آخرین به‌روزرسانی:

بزرگ کردن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل متعدی
فونتیک فارسی / bozorg kardan /

to grow, to bring up, to raise, to rear

پرورش دادن

بزرگ کردن کودکان با رفتار خوب و احترام امری مهم است.

It is important to bring up children with good manners and respect.

والدین نقش مهمی در بزرگ کردن فرزندان خود دارند.

Parents play a crucial role in raising their kids.

فعل متعدی
فونتیک فارسی / bozorg kardan /

to make big, to make bigger, to enlarge, to magnify, to aggrandize

اندازه را درشت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

عکس را بزرگ کردن

to enlarge a photograph

دانشمند از میکروسکوپ برای بزرگ‌ کردن موجودات ریز در نمونه‌ی آب استفاده کرد.

The scientist used a microscope to magnify the tiny organisms in the water sample.

فعل متعدی
فونتیک فارسی / bozorg kardan /

to exaggerate, to overstate

اغراق کردن

دشواری‌ها را بزرگ‌ نکن؛ اوضاع به آن بدی که به نظر می‌رسد نیست.

Don't exaggerate the difficulties; it's not as bad as it seems.

او تمایل دارد که در مصاحبه‌های شغلی، دستاوردهای خود را بزرگ کند.

She tends to overstate her achievements during job interviews.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بزرگ کردن

  1. مترادف:
    بارآوردن پرورش دادن پروراندن
  1. مترادف:
    تربیت کردن
  1. مترادف:
    تروخشک کردن مراقبت کردن
  1. مترادف:
    آگراندیسمان کردن مبالغه کردن مهم جلوه دادن اغراق کردن

ارجاع به لغت بزرگ کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بزرگ کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بزرگ کردن

لغات نزدیک بزرگ کردن

پیشنهاد بهبود معانی