seeing, that can see, not blind, sighted
چشم بینای جغد در شب عالی است.
The seeing eye of the owl is remarkable at night.
بچههای بینا با شادی در پارک بازی میکردند.
The sighted children played joyfully in the park.
مجازی insightful, clearsighted, sagacious
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دیدگاه بینای او عقاید ازپیشتعیینشدهی ما را به چالش کشید.
His insightful perspective challenged our preconceived notions.
چشمانداز بینای او برای پروژه، گروه را به کار سختتر تشویق کرد.
Her clearsighted vision for the project inspired the group to work harder.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بینا» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بینا