foolish, unwise, insensate, brainless, mindless, booby, giddy, crazy, lunatic, nitwit, insane, unreasoning
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مدیر بیعقل اظهار نظری کرد که کاملا نادرست بود.
The brainless manager made a statement that was completely untrue.
او رانندهی بیعقلی است و همیشه در ترافیک با سرعت رانندگی میکند.
She's a crazy driver, always speeding through traffic.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بیعقل» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بیعقل