to shine, to glow, to flash, to radiate, to gleamer, to illuminate
کرمهای شبتاب در باغ تاریک میتابند.
The fireflies shine in the dark garden.
ستارهها در آسمان شب بهروشنی میتابند.
The stars flash brightly in the night sky.
to twist, to curl, to wind (around each other), to spin
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مو به دور تنهی درخت قدیمی شروع به تابیدن کرد.
The vine began to twist around the old tree trunk.
ریسمانها به دور یکدیگر میتابند.
The ribbons wind around each other.
to stroke, to feed
من باید کبابپز را با زغال بیشتر تاب دهم.
I need to feed the grill with more charcoal for the barbecue.
گاهی اوقات باید آتش غذا را بتابید تا زغالها روشن بمانند.
Occasionally, you should feed the fire to keep the embers glowing.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تابیدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تابیدن