آخرین به‌روزرسانی:

تجربه به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

تبحر، امتحان، آزمایش

فونتیک فارسی

tajrobe/tajrebe
اسم

experience, trial, experiment, proficiency, experimentation, encounter

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

تصنیف ترانه نیاز به استعداد و تجربه دارد.

The composition of songs requires talent and experience.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

it is nice if the test of experience is applied

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تجربه

  1. مترادف:
    آزمایش آزمون امتحان تجربت محک
  1. مترادف:
    آزمودگی خبرت خبرگی
  1. مترادف:
    آزمودن
  1. مترادف:
    آزمایش کردن

ارجاع به لغت تجربه

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تجربه» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تجربه

لغات نزدیک تجربه

پیشنهاد بهبود معانی