examination, test, exam, paper, trial, try on, experiment, try out, checkup
برای او آن امتحان مثل آب خوردن بود.
For her the examination was a breeze.
من همیشه قبل از امتحان دلهره دارم.
I always get butterflies before an exam.
او دوبار در امتحان رد شد.
She failed the test twice.
inspection, proof, scrutiny, testing, investigation
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
درمانی که بارها امتحان شده است
a well-tested remedy
آنها را از نظر دستور زبان امتحان کرد.
She tested them on grammar.
دشمن دارد ارادهی ما را امتحان میکند.
The enemy is testing our resolve.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «امتحان» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/امتحان