competition, match, race, event, sport, gammy, game, duel, meet, contention, test match, bout, racing, contest
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مسابقه در محل حریف
an away game
قبل از مسابقه دو کشتیگیر با هم حرفشان شد.
Before the match, the two wrestlers had an altercation.
او نیز یکی از حریفان مسابقه بود.
He too was one of the competitors in the race.
دوندگان تا چند دقیقه بعد از مسابقه نفسنفس میزدند.
The runners were panting for a few minutes after the race.
او هنگام مسابقه غش کرد.
He fainted during the race.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مسابقه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مسابقه