to put to sleep, to lull (to sleep)
بچه را غذا بده و خواب کن.
Feed the baby and put her to sleep.
پرستار با دقت بچه را خواب کرد.
The nurse carefully put the baby to sleep.
to sleep, to have a sleep
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دیشب خواب خوبی کردم.
I had a good sleep last night.
بعد از اینکه خواب خوبی میکنم، احساس بهتری دارم.
I feel much better after I have a good sleep.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خواب کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خواب کردن