mongrel, mulatto, cross, half-breed, hybrid, half-caste, colored, Creole
سگ دورگه به دنبال غذا در خیابانها پرسه زد.
The mongrel dog wandered the streets, searching for food.
او دو بچهی دورگه دارد.
He has two half-caste children.
(voice) rough, hoarse, cracked
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
معمولاً در پانزده سالگی صدای پسران دورگه میشود.
Normally a boy's voice breaks at fifteen.
با صدایی دورگه داد زد.
He shouted in a rough voice.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دورگه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دورگه