فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

سوار شدن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

وارد شدن، داخل شدن

فونتیک فارسی

savaar shodan
فعل لازم فعل متعدی

to ride, to mount, to board, to get on board

هجوم مردم برای سوار شدن در اتوبوس

the scramble of the people to board the bus

جیمز از سوار شدن در کالسکه‌ی دوچرخ پدربزرگش لذت می‌برد.

James enjoyed taking rides in his grandfather's hansom.

نصب شدن، مونتاژ شدن

فونتیک فارسی

savaar shodan
فعل لازم فعل متعدی

to be assembled, to mount, to be mounted, to be put together

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

متخصصین فنی سخت کار کردند تا تلویزیون جدید را روی دیوار سوار کنند.

The technicians worked diligently to mount the new TV on the wall.

پایه‌ی صندلی شکسته را نمی‌توان بدون ابزار مناسب کنار هم سوار کرد.

The broken chair leg cannot be put together without the proper tools.

تسلط پیدا کردن

فونتیک فارسی

savaar shodan
فعل لازم فعل متعدی

to become dominant, to dominate, to lord over, to rule over, to learn pat, to get on top

این شرکت بدون‌وقفه برای سوار شدن بر بازار کار کرد.

The company worked tirelessly to dominate the market.

دیکتاتور با ترس و ارعاب به‌دنبال سوار شدن بر کشور بود.

The dictator sought to become dominate the country through fear and intimidation.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت سوار شدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سوار شدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سوار شدن

لغات نزدیک سوار شدن

پیشنهاد بهبود معانی