whistle, buzzer, siren
whistle
buzzer
siren
او یک سوت برای مواقع اضطراری به گردن داشت.
She carried a whistle around her neck for emergencies.
وقتی سوت به صدا درآمد، همهی کارگران کارشان را متوقف کردند.
When the siren went off, all the workers stopped what they were doing.
toot, whistle, whistling sound, buzz, whizz, whizbang, whiz, sibilation, swish
toot
whistle
whistling sound
buzz
whizz
whizbang
whiz
sibilation
swish
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
داور مسابقه سوت زد و تماشاگران برخروشیدند.
The referee blew his whistle and the crowd roared.
برای خراب کردن روحیهی طرف مرتباً سوت میزد.
To psych up his opponent, he kept whistling.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سوت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سوت