happy, triumphant, fulfilled, delighted, successful, ebullient, blissful
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
عروس از پوشیدن لباس زیبایی که در روز عروسیاش پوشیده بود، شادکام بود.
The bride was delighted with the beautiful gown that she wore on her wedding day.
لبخند شادکام او نشان میداد که به هدفش رسیده است.
Her triumphant smile showed she had achieved her goal.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «شادکام» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شادکام