ادبی portraitist, portrait painter, portrayer, sculptor, painter
portraitist
portrait painter
portrayer
sculptor
painter
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
صورتگر لبخند او را بهطور کامل به تصویر کشید.
The portrait painter captured her smile perfectly.
صورتگر ساعتها صرف کامل کردن جزئیات نقاشی کرد.
The portraitist spent hours perfecting the details of the painting.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «صورتگر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/صورتگر