painter, portraitist, portrait artist, limner, depictor
نقاش خودآموخته
a self-taught painter
پدرم نقاش ماهری است.
My father is a skillful portrait artist.
painter
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او نقاش خوبی به شمار میآمد.
He was accounted a good painter.
نقاش چیرهدست
a skillful painter
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نقاش» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نقاش