آخرین به‌روزرسانی:

فشار آوردن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / feshaar aavardan /

to press, to strain, to vex, to push, to stress, to force, to exert, to constrict, to squeeze

فشار وارد کردن

جمعیت فشار آورد و در شکست.

The crowd pushed and the door broke down.

اگر به آن فشار بیاوری، خواهد شکست.

If you press it, it will break.

فعل لازم
فونتیک فارسی / feshaar aavardan /

to press, to press against, to overtax, to put under pressure, to insist

سختگیری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

طلبکاران به او فشار می‌آورند.

Creditors are putting him under pressure.

برای تصمیم‌گیری به من فشار نیاور.

Don't put me under pressure to make a decision.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت فشار آوردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «فشار آوردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فشار آوردن

لغات نزدیک فشار آوردن

پیشنهاد بهبود معانی