فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

فشار آوردن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فشار وارد کردن

فونتیک فارسی

feshaar aavardan
فعل لازم

to press, to strain, to vex, to push, to stress, to force, to exert, to constrict, to squeeze

جمعیت فشار آورد و در شکست.

The crowd pushed and the door broke down.

اگر به آن فشار بیاوری، خواهد شکست.

If you press it, it will break.

سختگیری کردن

فونتیک فارسی

feshaar aavardan
فعل لازم

to press, to press against, to overtax, to put under pressure, to insist

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

طلبکاران به او فشار می‌آورند.

Creditors are putting him under pressure.

برای تصمیم‌گیری به من فشار نیاور.

Don't put me under pressure to make a decision.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت فشار آوردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «فشار آوردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فشار آوردن

لغات نزدیک فشار آوردن

پیشنهاد بهبود معانی