آخرین به‌روزرسانی:

فهمیدن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل متعدی
فونتیک فارسی / fahmidan /

to understand, to comprehend, to apprehend, to diagnose, to discern, to discover, to realize, to take, to read, to compass, to know, to gather, to guess, to grasp, to digest, to get, to see, to make, to conceive, to pierce, to penetrate, to notice, to infer, to appreciate, to assimilate, to ascertain, to catch, to find, to fathom, to intuit, to seize, to swallow, to dig, to figure, to smell, to feel, to spot

دریافتن، درک کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

منظور مرا نفهمید.

She did not understand my meaning.

درست نفهمیدم چه شد.

I hardly realized what was happening.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد فهمیدن

  1. مترادف:
    ادراک دانستن درک کردن دریافتن شناختن
  1. مترادف:
    آگاهی‌یافتن مطلع‌شدن واقف‌شدن
  1. مترادف:
    احساس کردن باخبرشدن بوبردن خبردارشدن

ارجاع به لغت فهمیدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «فهمیدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فهمیدن

لغات نزدیک فهمیدن

پیشنهاد بهبود معانی