امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

فهمیدن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

دریافتن، درک کردن

فونتیک فارسی

fahmidan
فعل متعدی
to understand, to comprehend, to apprehend, to diagnose, to discern, to discover, to realize, to take, to read, to compass, to know, to gather, to guess, to grasp, to digest, to get, to see, to make, to conceive, to pierce, to penetrate, to notice, to infer, to appreciate, to assimilate, to ascertain, to catch, to find, to fathom, to intuit, to seize, to swallow, to dig, to figure, to smell, to feel, to spot

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- منظور مرا نفهمید.

- She did not understand my meaning.

- درست نفهمیدم چه شد.

- I hardly realized what was happening.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد فهمیدن

  1. مترادف:
    ادراک دانستن درک کردن دریافتن شناختن
  1. مترادف:
    آگاهی‌یافتن مطلع‌شدن واقف‌شدن
  1. مترادف:
    احساس کردن باخبرشدن بوبردن خبردارشدن

ارجاع به لغت فهمیدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «فهمیدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/فهمیدن

لغات نزدیک فهمیدن

پیشنهاد بهبود معانی