آیکن بنر

فقط تا پایان امروز - تا 50% تخفیف برای خرید اشتراک هوش مصنوعی

فقط تا پایان امروز - تا 50% تخفیف خرید AI

اعمال کد تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

ماما به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / maamaa /

پزشکی midwife, obstetrician, accoucheuse

midwife

obstetrician

accoucheuse

قابله

در دهات هنوز از ماما استفاده می‌کنند.

In the villages they still use midwives.

ماما در طول بارداری سلامت مادر را زیر نظر داشت.

The obstetrician monitored the mother's health throughout the pregnancy.

اسم
فونتیک فارسی / maamaa /

mamma, mama, mommy, mammy

mamma

mama

mommy

mammy

مامان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

به ماما زنگ زدم تا خبر خوب را به او بگویم.

I called mamma to share the good news.

نوزاد با خوش‌حالی به ماما لبخند زد.

The baby smiled at mommy happily.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ماما

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:

ارجاع به لغت ماما

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ماما» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ماما

لغات نزدیک ماما

پیشنهاد بهبود معانی