متفکر به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اندیشمند

فونتیک فارسی

motafakker
اسم صفت
intellectual, thinker, pensive, reflecting, meditating, pondering, thoughtful, meditative, contemplating, speculating, contemplative, egghead, introspective, thinking, cogitative, rational, reflective, deliberative, cogitating

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- او متفکر است ولی اهل عمل نیست.

- He is a thinker but not a doer.

- متفکر درمورد معنای زندگی تعمق کرد.

- The thinker contemplated the meaning of life.
نگران

فونتیک فارسی

motafakker
اسم صفت
مجازی anxious, concerned, worried, museful, musing

- شاگرد متفکر تمام شب را بیدار ماند و برای امتحان مهم درس خواند.

- The worried student stayed up all night studying for the important exam.

- والدین متفکر هراسان به دنبال کودک گمشده‌ی خود می‌گشتند.

- The worried parents searched frantically for their missing child.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد متفکر

ارجاع به لغت متفکر

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «متفکر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/متفکر

لغات نزدیک متفکر

پیشنهاد بهبود معانی