condemned, sentenced, adjudged, convicted, convict, criminal
condemned
sentenced
adjudged
convicted
convict
criminal
محکوم به حبس ابد شد.
He was condemned to life imprisonment.
آتشافروز به نه سال زندان محکوم شد.
The arsonist was sentenced to nine years of imprisonment.
condemned, destined
condemned
destined
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
محکوم به مرگ
condemned to death
محکوم به فنا
destined to extinction
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «محکوم» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/محکوم