disease, illness, ailment, sickness, infirmity, indisposition, ailing, malady, morbidity, condition, disorder, complaint
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مادرش مرض قلبی دارد.
His mother has a heart condition.
مرض حاد
acute disease
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مرض» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مرض