آخرین به‌روزرسانی:

مرض به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

بیماری، کسالت، رنجوری

فونتیک فارسی

maraz
اسم

disease, illness, ailment, sickness, infirmity, indisposition, ailing, malady, morbidity, condition, disorder, complaint

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

مادرش مرض قلبی دارد.

His mother has a heart condition.

مرض حاد

acute disease

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مرض

  1. مترادف:
    بیماری درد رنجوری عارضه کسالت ناخوشی
    متضاد:
    سلامتی صحت عافیت تندرستی

ارجاع به لغت مرض

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مرض» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مرض

لغات نزدیک مرض

پیشنهاد بهبود معانی