با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

مرض به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

بیماری، کسالت، رنجوری

فونتیک فارسی

maraz
اسم
disease, illness, ailment, sickness, infirmity, indisposition, ailing, malady, morbidity, condition, disorder, complaint

- مادرش مرض قلبی دارد.

- His mother has a heart condition.

- مرض حاد

- acute disease
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مرض

ارجاع به لغت مرض

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مرض» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مرض

لغات نزدیک مرض

پیشنهاد بهبود معانی