to watch, to observe, to behold, to perceive, to notice, to note, to espy, to see, to descry
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کارآگاه همهی حرکات مظنون را مشاهده کرد.
The detective observed the suspect's every move.
تغییری در قیافهی او مشاهده نکردم.
I didn't notice any changes in her expression.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مشاهده کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مشاهده کردن