آخرین به‌روزرسانی:

معتاد به انگلیسی

معنی‌ها

فونتیک فارسی

mo'taad

addicted, accustomed

عامیانه druggie, hooked, hype

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد معتاد

  1. مترادف:
    صفت
  1. مترادف:
    آمخته اخت خوگر خوگیر مالوف مانوس
  1. مترادف:
    افیونی تریاکی وافوری افیون‌خور

سوال‌های رایج معتاد

معتاد به انگلیسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «معتاد» در زبان انگلیسی به addict ترجمه می‌شود. این واژه به فردی اطلاق می‌شود که به یک ماده یا رفتار خاص وابستگی شدید پیدا کرده است؛ به‌گونه‌ای که نتواند به‌راحتی از آن دست بکشد، حتی اگر آن عادت برایش مضر باشد.

رایج‌ترین کاربرد این واژه در مورد افرادی است که به مواد مخدر، الکل یا نیکوتین وابسته هستند، اما می‌تواند برای انواع دیگر وابستگی‌ها نیز استفاده شود؛ مانند وابستگی به قمار، اینترنت، خرید، یا حتی کار.

اعتیاد فقط یک عادت رفتاری ساده نیست، بلکه نوعی بیماری مزمن است که مغز و سیستم عصبی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. معتادها معمولاً با ولع شدید، کاهش کنترل روی رفتارشان و تکرار مصرف یا انجام رفتار آسیب‌زا مواجه‌اند، حتی وقتی می‌دانند که عواقب بدی برایشان دارد.

در بسیاری از موارد، اعتیاد می‌تواند به مشکلات جدی جسمی، روانی، اجتماعی و اقتصادی منجر شود. برای مثال، فرد معتاد ممکن است روابط خانوادگی و شغلی‌اش را از دست بدهد، دچار افسردگی یا اضطراب شدید شود، یا حتی به رفتارهای پرخطر کشیده شود.

درمان اعتیاد معمولاً ترکیبی از روش‌های پزشکی، روان‌درمانی و حمایت‌های اجتماعی است. ترک اعتیاد فرایندی دشوار و طولانی است و نیاز به انگیزه درونی، پشتیبانی محیطی، و در بیشتر موارد، کمک حرفه‌ای دارد.

جامعه‌های مختلف با نگاه‌های گوناگونی به معتادان برخورد می‌کنند؛ بعضی با رویکرد دلسوزانه و درمان‌محور، و برخی با دید منفی یا مجرمانه. با این حال، آگاهی روزافزون درباره‌ی ماهیت واقعی اعتیاد باعث شده است که نگاه علمی‌تر و انسانی‌تری نسبت به معتادان در حال شکل‌گیری باشد.

ارجاع به لغت معتاد

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «معتاد» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/معتاد

لغات نزدیک معتاد

پیشنهاد بهبود معانی