eyelashes
مژگان بلند و سیاه او
her long, black eyelashes
در یک مژگان به هم زدن
in tin a wink
feminine proper noun, Mozhgan
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مژگان مایهی سربلندی این دانشگاه است.
Mozhgan is an asset to this university.
مژگان هفت ساله بود که پدرش فوت کرد
Mozhgan was seven when her father died
مژگان و برادرش علیرغم تفاوتهای زیادشان همدیگر را دوست دارند
Mozhgan and her brother loved each other despite their great differences
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مژگان» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مژگان