disobedience, defiance, insubordination, remissness, noncompliance, rebelliousness, waywardness, insurrection, insurgency, lawlessness
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بهدلیل نافرمانی تنبیه شد.
He was punished for his disobedience.
نافرمانی برایش خیلی گران تمام شد.
Disobedience proved to be very expensive for him.
بهدلیل نافرمانی از افسر مافوق خود زندانی شد.
He was jailed because of insubordination to his superior officer.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نافرمانی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نافرمانی