امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

نقاشی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

تصویر نقاشی شده

فونتیک فارسی

naghghaashi
اسم
painting, picture, portrait, depiction, tableau, portrayal, likeness, illustration

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

- این نقاشی با واقعیت تشابه دارد.

- This painting approximates reality.

- دو نقاشی توسط هنرمندی ناشناس

- two paintings by an unknown artist
هنر نقاشی

فونتیک فارسی

naghghaashi
اسم
painting, portrait painting

- سبک نقاشی عاری از بی‌قاعدگی یا تناقض

- a consistent style in painting

- کار تفریحی چرچیل نقاشی و نگارش بود.

- Churchill's avocations were painting and writing.
عمل رنگ زدن به خانه و اشیا

فونتیک فارسی

naghghaashi
اسم
house painting

- او از راه نقاشی امرار معاش می‌کند.

- He earns his livelihood by painting.

- سطح بیرونی قایق احتیاج به نقاشی دارد.

- The outside of the boat needs painting.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد نقاشی

ارجاع به لغت نقاشی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «نقاشی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/نقاشی

پیشنهاد بهبود معانی