teenager, adolescent, in the prime of youth, teen, juvenile, blooming, whippersnapper, youngster
وقتی نوجوان بودم، سفالگری را یاد گرفتم.
I learned ceramics when I was a teenager.
او مثل یک نوجوان دلباخته رفتار میکرد.
He was acting like a lovelorn teenager.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نوجوان» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نوجوان