point, tip, apex, peak, spire, crest, pinnacle, vertex
او تصمیم گرفت قبلاز شروع امتحان، نوک مداد را تیز کند.
She decided to point the pencil before the exam started.
نوک زبان
the apex of the tongue
neb, bill, beak, rostrum, pecker
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جوجه با نوک خود دانه برمیدارد.
A chicken picks food with its bill.
نوک جذاب پرنده زیر نور خورشید میدرخشید.
The bird's vibrant neb glistened in the sunlight.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نوک» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نوک