bench, settee, pew
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
زنی جوان با سیمایی درهم، تنها روی نیمکت نشسته بود.
A young woman, of a sullen aspect, was sitting alone on the bench.
کتاب فیزیک خود را روی نیمکت گذاشت.
She left her physics on the bench.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نیمکت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نیمکت