همچنین در حالت جمع معنای اول میتوان از پریها و پریان استفاده کرد.
faerie, faery, fay, fairy, pixie, pixy, hobgoblin, hob, nymph
پری و خونآشام
faerie and vampire
به کرشمهای پری ...
with your ogle o, fairy ...
بچهها کشتهمردهی داستانهای جن و پری هستند.
Children devour fairy tales.
Pari
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پری با مهربانی به من لبخند زد.
Pari smiled at me amiably.
پری همهی کشوهای میزتحریر را خالی کرد.
Pari emptied all of the bureau's drawers.
fullness, completion, repletion, plentitude, satiety, sufficiency, saturation, entirety
پُری رودخانه بعداز باران منظرهای دیدنی بود.
The fullness of the river was a sight to behold after the rain.
پری دانش او بر همه در کنفرانس تأثیر گذاشت.
His plenitude of knowledge impressed everyone at the conference.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پری» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پری