آخرین به‌روزرسانی:

کوشش به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

تلاش

فونتیک فارسی

kooshesh
اسم

effort, try, endeavor, attempt, study, strain, exertion, striving, application

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

کوشش او موجب موفقیت تیم بود.

His effort accounted for the success of the team.

موفق نشدم ولی ارزش یک‌بار کوشش دیگر را دارد.

I failed but it's worth another try.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد کوشش

  1. مترادف:
    اهتمام تقلا تلاش جدیت جهد سعی فعالیت مجاهدت مداومت مساعی
    متضاد:
    تنبلی

ارجاع به لغت کوشش

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «کوشش» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کوشش

لغات نزدیک کوشش

پیشنهاد بهبود معانی